دوره تجربه محور مدیریت پروژه های معدن و صنایع معدنی-قسمت ۸
جلسه هشتم – دوره تجربه محور مدیریت پروژه
بسم الله الرحمن الرحیم.
امروز جلسه هشتم دوره تجربه محور مدیریت پروژه رو یه مقداری به صورت خلاصه صحبت میکنیم.
رسیدیم به قسمت انتهایی تعریف فرآیند مدیریت که برنامه ریزی و اجرا و کنترل است.
خب اما در ارتباط با برنامه ریزی، برنامه ریزی مهم ترین و مشکل ترین فرآیند مدیریته و خیلی ها تصور میکنن که برنامه ریزی رو بلدند در حالی که برنامه ریزی خودش یه تخصص فوق العاده بزرگیه.
من اینجوری متوجه شدم که ما در برنامه ریزی باید هدف یا اهدافمون را (البته ما نمیشه ده تا هدف داشته باشیم. حداکثر یک یا دو تا سه هدف داشته باشیم ،که حالا بهش میگویند Goal ) مشخص کنیم.
یه چیزی هم هست که من اسمش رو گذاشتم تعیین اهداف مرحله ای که حالا اگر بخواهیم انگلیسیش رو بگیم ، میشه Target.در ترجمه گوگل Goal و Target رو ما هر دو رو میگیم هدف.
در حالی که اینها شبیه هم نیستند. مثل هم نیستند.
بعد از اون اقدامات هست و البته در بخش برنامه ریزی، ما باید استراتژی ها رو هم داشته باشیم.
یعنی استراتژی ها در قالب برنامه است. وقتی ما راجع به برنامه داریم صحبت میکنیم اهداف رو که میگیم حالا باید راه های رسیدن به اون رو هم بگیم که میشه استراتژی ها.
خب باید برنامه عملیاتی رو تنظیم کنیم تا پایان پروژه.
اما این برنامه عملیاتی که تنظیم میشه تا پایان پروژه ، حتما در طول مسیر تغییراتی میکنه ،اگر بنا باشه یک پروژه چهار سال یا پنج سال زمانش باشه ما باید سالانه، ماهانه، دو هفتگی، هفتگی و همچنین روزانه باید دائم در حال تنظیم برنامه باشیم.
حالا این برنامه رو ما باید خردش کنیم در مهندسی، در خرید، در اجرا و همچنین تامین مالی.
تامین مالی هم به نظر من جزو پروژه است.
یعنی این جور نیست که ما فکر کنیم که یه کارفرمایی وجود داره.
ما هم وقتی داریم راجع به پروژه صحبت میکنیم یعنی همه ارکان پروژه رو داریم میگیم.
کارفرما هم خودش به اصطلاح جزئی از اونه ولی به نظر من مهم تره.
و همچنین من فکر میکنم یک پروژه رو ما از ۳ وجه باید ببینیم.
یکی از وجه Progress یا همون EPC یکی ، از وجه نواحی ، یکی هم احجام.
چون یه پروژه کلیاتی داره، یه نواحی ای داره و احجام داره.
احتمال داره شما مثلا یک پروژه به ده تا ناحیه تقسیم بشه.
شما ۱۰ تا ناحیه رو انجام داده باشین، یک ناحیه مونده باشه خب پروژه به بهره برداری نمیرسه ، پس این نواحی مهمه.
برآیند این سه وجه و این سه منظر باید این باشه که نشون بده شما پیشرفت تون درست هست یا نه درست نیست.
و این به نظر من یه نکته ی کلیدی هست و من خیلی روی این تاکید زیاد و خاصی دارم.
خب ما در مرحله ی برنامه ریزی که حالا تازه وارد موضوع میتونیم بگیم از استانداردهای مختلف میتونیم استفاده کنیم.
یکی اش مثلا Primavera یا PMBOK هست .
من دیدم ، حالا توی صحبت هایی که میشه تصور این هست که Primavera و PMBOK شروع یک پروژه اند.
نه ما تا الان هشت تا جلسه گذاشتیم به صورت خیلی خلاصه و کپسولی.من اومدم یه نکاتی رو مطرح کردم.
ما تازه رسیدیم به برنامه ریزی و اینجا مصداق پیدا میکند.
در همین موضوع هم که اکثرا دیدم دوره هایی هم چه در داخل و چه در خارج برگزار میشود.
بیشتر تاکیدشان روی همین پریماورا و PMBOK هست که البته خوب هم هست. البته استانداردها و روش های دیگری هم وجود دارد .
اما ما باید به چند تا نکته توجه کنیم.
یکی اینکه برنامه“ استاتیک ” نیست. برنامه “داینامیک“ هست
همه چیز مطابق برنامه پیش نمیرود، پس باید برنامه دائم مورد بازنگری قرار بگیرد.
یک پروژه هر چقدر هم که قبلا اجرا شده باشد ،اما در هر شرایط و اکوسیستمی ، متفاوت است. لذا پیشرفت و مطابق برنامه ، حتما تابع یکسری از مسائل مختلف هست که آن مساله تابعی است خودش از اکوسیستمی که شما دارید این کار را انجام میدهید.
خب بعد میآییم روی اجرا.
اجرا خوب مشخصه. شما برنامه ریزی کردید و میرید در مرحله اجرا، انتخاب پیمانکار و خرید تجهیزات.
من اینجوری متوجه میشم یعنی در اثر پروژه های متعدد و زیادی که اجرا شده من اینجوری متوجه میشم که باید از هسته اصلی شروع کرد.
حتی در مهندسی، در خرید، در اجرا، وقتی میگم هسته اصلی برای مثال میخوام مثال بزنم اگر یه پروژه صرفا فولادسازی شما داشته باشی، اصلی ترین سالنش. به نظر من سالن فولاد سازی هست . در سالن فولاد سازی اصلی ترین تجهیزاتش کوره قوس، کوره پاتیلی، ریخته گری و جرثقیل های سقفی. اینا از همه مهم تره.
پس ما باید بریم اول تکلیف اینا رو معلوم کنیم. مهندسی هاش باید انجام بشه و سفارش خرید داده بشه و از اون هسته های اصلی شروع کنیم و بقیه موارد حول اون بچینیم.
یعنی از عمق بیایم به سطح یا از از درون بیاییم به بیرون و تمام اتفاقات باید لحظه به لحظه یادداشت بشه.
از نظر من کسانی که در یک پروژه مسئولیت دارند اگر اینها یادداشت نمی کنند، حتما آدم های مناسبی برای یک پروژه نیستند. حتما نیستند.
حتی من اعتقاد دارم در طول مسیر بازدید، در طول جلسات ،در همون لحظه باید یادداشت بشه، چون پروژه موجود زنده است، داره متولد میشه، داره خلق میشه و همچنین منابع.حالا اینجا باید بهینه هزینه بشه.
اینکه من عرض کردم از هسته اصلی شروع کنیم برای اینکه منابع رو بتونیم بهینه هزینه کنیم، چه بسا چه بسا که شما هنوز بعضی از پروژه ها رو به مثلا حدود هفتاد و پنج تا هشتاد درصد هم برسید، ولی می میتوانید تولید کنید.
یعنی شما لازم نیست حتما پروژه برسه به صد در صد تا ما بتونیم تولید کنیم که ،اگر اون هسته های اصلی رو بچینیم و راه اندازی رو هم باید از ابتدا شروع کنیم.
اینجوری نیست که ما بگیم الان این پروژه تموم شده حالا بریم راه اندازی ، نه!
شما هر تجهیزی رو که انجام دادی باید بتونی راه اندازیش رو هم انجام بدی.
نه باید همه رو آدم جمع بکنه بذاره در انتهای پروژه، که حالا یکی از نکاتی که اینجا در برنامه ریزی وجود داره اون وزن دهی هست . باز در پروژه های مختلف وزن دهی، مهندسی و همچنین تدارکات و اجرا و راه اندازی.
من عموما میبینم که این وزن دهی مناسب نیست.
یعنی ما مثلا میریم یه پروژه ای رو نگاه میکنیم، بعد میبینیم که این پروژه مثلا، شده نود و پنج درصد اما هنوز خیلی کار داره.چهار سال دیگه کار داره.
خب نکته بعدی این هستش که تمام عناصر و ارکان پروژه باید در محل پروژه حضور داشته باشند.
نمیشه تو دفاترشان بشینن، توی دفاتر مرکزی یا حتی مثلا برن تو سایت تو اتاق هاشون فقط بشینن؟ نه.
تمام ارکان پروژه و خصوصا مدیران پروژه ، باید در محل پروژه باشند و حتی الامکان از ایجاد دفاتر خودداری کنند.
چون این دفترها واقعا یک سمی هست . همه میخوان برن اون تو ، بشینن پشت میزشون و حالا که کامپیوتر و موبایل و اینا هم هست، بتونن یه فعالیت هایی رو انجام بدن.
و در نهایت از نظر من برنامه ریزی اجرا کنترل یه چرخه است که در یکدیگر اثر داره.داینامیک هست و در سیستم داینامیک احتمال داره که شما به چرخه های خوش خیم و بدخیم منتقل بشی و ان شاء الله در جلسات بعد در خصوص بقیه مولفه ها صحبت می کنیم.
خیلی متشکر.
خلاصه و تحلیل سخنرانی دکتر پورمند: جلسه هشتم دوره تجربهمحور مدیریت پروژه
خلاصه سخنرانی:
اهمیت برنامهریزی:
- برنامهریزی مهمترین و دشوارترین مرحله مدیریت پروژه است.
- هدفگذاری (Goals) و تعیین اهداف مرحلهای (Targets) دو عنصر کلیدی در برنامهریزی هستند.
- استراتژیها باید در قالب برنامه تعریف شوند و برنامه عملیاتی تا پایان پروژه تنظیم گردد.
- برنامه باید پویا و قابل بازنگری باشد؛ تنظیمات باید در بازههای زمانی مختلف انجام شود.
نگاه سهوجهی به پروژه:
پیشرفت Progress یا EPC
( مراحل طراحی، تأمین و اجرا.)- نواحی (Areas): پروژه باید به بخشهای قابل مدیریت تقسیم شود.
- احجام (Volumes): کمیتها و حجم کار در هر بخش.
استفاده از ابزارها و استانداردها:
- ابزارهایی مانند Primavera و PMBOK کاربردیاند اما آغاز پروژه نیستند.
- برنامهریزی باید با توجه به ویژگیهای خاص هر پروژه و اکوسیستم آن انجام شود.
اجرای پروژه:
- تمرکز بر “هستههای اصلی” پروژه در مراحل مهندسی، خرید، و اجرا.
- مستندسازی و یادداشت لحظهبهلحظه ضروری است؛ پروژه موجودی زنده و در حال رشد است.
- منابع باید بهینه هزینه شوند و فرآیند راهاندازی به موازات اجرا پیش برود.
کنترل پروژه:
- وزندهی مناسب به فعالیتها در مراحل مختلف (مهندسی، تدارکات، اجرا و راهاندازی).
- ضرورت حضور عناصر کلیدی پروژه در محل پروژه و اجتناب از تمرکز صرف در دفاتر.
چرخه داینامیک مدیریت پروژه:
- برنامهریزی، اجرا و کنترل در یک چرخه پویا به هم وابستهاند.
- امکان وقوع چرخههای خوشخیم و بدخیم وجود دارد که باید مدیریت شوند.
تحلیل سخنرانی:
- تاکید بر پویایی و واقعیتگرایی: دکتر پورمند به درستی بر این نکته تاکید دارد که برنامهریزی باید پویا باشد و مطابق شرایط تغییر کند. این دیدگاه به ویژه در محیطهای پیچیده و متغیر پروژههای بزرگ، اهمیت ویژهای دارد.
- نقد تمرکز بر ابزارها: توجه به اینکه ابزارهایی مانند Primavera و PMBOK تنها بخشی از فرآیند مدیریت پروژه هستند و نمیتوانند جایگزین تفکر استراتژیک شوند، یک نکته حیاتی و کاربردی است.
- روش عملیاتی هستهمحور: پیشنهاد شروع از هستههای اصلی پروژه، بهینهسازی منابع و تسریع راهاندازی را به همراه دارد. این دیدگاه به ویژه در پروژههای پیچیده مهندسی، بسیار عملیاتی است.
- ارتباط میان ارکان پروژه: تأکید بر حضور مدیران در محل پروژه، نشاندهنده درک عمیق از نیاز به هماهنگی میان اعضای تیم و کاهش شکاف میان برنامهریزی و اجرا است.
- نگرش سیستمی: چرخه داینامیک مدیریت پروژه و امکان بروز نتایج خوشخیم یا بدخیم، بیانگر دیدگاه سیستمی سخنران است که مدیریت پروژه را فراتر از فرآیندهای خطی میبیند.
پیشنهادات برای بهبود:
- تعریف دقیقتر تفاوتهای میان Goals و Targets با ارائه مثالهای کاربردی.
- استفاده از تجربیات موفق یا شکستهای واقعی برای روشنتر کردن تأثیر چرخههای داینامیک.
- ارائه چارچوبهای مشخص برای وزندهی در پروژههای مختلف.
- تشریح بیشتر ارتباط میان نواحی، احجام و پیشرفت پروژه در قالب مثالهای عینی.
این سخنرانی نشاندهنده یک نگرش عمیق و عملگرایانه به مدیریت پروژه است که بهخوبی جنبههای تئوری و عملی این حوزه را پوشش میدهد.
در ادامه تعدادی سوال برای بحث عمیقتر در خصوص مفاهیم مطرحشده در سخنرانی ارائه میشود:
در حوزه برنامهریزی:
- چگونه میتوان تفاوتهای میان Goals و Targets را بهطور دقیقتر و در پروژههای مختلف شناسایی کرد؟
- چه عواملی باعث میشوند برنامهریزی در بسیاری از پروژهها ناقص یا ناکارآمد باشد؟
- چگونه میتوان از ابزارهایی مانند Primavera یا PMBOK بهطور بهینه در پروژههای پویا استفاده کرد؟
- چه راهکارهایی برای بازنگری سریع و موثر برنامهها در پروژههای بزرگ وجود دارد؟
در حوزه اجرا:
- انتخاب “هسته اصلی” پروژه بر چه مبنایی انجام میشود؟ آیا معیارهای استانداردی برای تعیین این هستهها وجود دارد؟
- چه چالشهایی در مستندسازی لحظهبهلحظه پروژه ممکن است وجود داشته باشد و چگونه میتوان آنها را برطرف کرد؟
- آیا همیشه راهاندازی تجهیزات باید همزمان با پیشرفت پروژه انجام شود؟ چه شرایطی ممکن است این روند را تغییر دهد؟
در حوزه کنترل:
- چگونه میتوان وزندهی دقیقتری برای بخشهای مختلف پروژه انجام داد؟
- نقش فناوریهای جدید (مانند هوش مصنوعی یا تحلیل داده) در بهبود فرآیند کنترل پروژه چیست؟
- چگونه میتوان از چرخههای “بدخیم” جلوگیری کرد یا آنها را به “خوشخیم” تبدیل کرد؟
در حوزه مدیریت کلی پروژه:
- حضور مدیران پروژه در محل تا چه حد بر پیشرفت و کیفیت پروژه تأثیرگذار است؟
- چگونه میتوان تعادلی میان حضور در محل و استفاده از فناوریهای ارتباطی ایجاد کرد؟
- چه عواملی باعث ایجاد شکاف میان برنامهریزی و اجرا در پروژهها میشوند و چگونه میتوان این شکاف را کاهش داد؟
در مورد نگاه سیستمی:
- چگونه میتوان تأثیر اکوسیستم پروژه (مانند عوامل فرهنگی، اقتصادی و محیطی) را در برنامهریزی و اجرا در نظر گرفت؟
- آیا میتوان روشی استاندارد برای تحلیل و مدیریت تعاملات میان سه وجه پروژه (پیشرفت، نواحی، احجام) ارائه کرد؟
بحثهای کلی:
- چه تفاوتهایی میان مدیریت پروژه در ایران و سایر کشورها وجود دارد که باید در این دورههای آموزشی در نظر گرفته شود؟
- چه تجربیاتی از پروژههای گذشته میتوانند به بهبود مدل پیشنهادی دکتر پورمند کمک کنند؟
- آیا میتوان از مدلهای موفق دیگر صنایع برای بهینهسازی مدیریت پروژههای بزرگ استفاده کرد؟
این سوالات میتوانند راه را برای بحثهای عمیقتر و کاربردیتر باز کنند و امکان بررسی موضوع از زوایای مختلف را فراهم آورند.